رویا دختر 16 ساله کرجی به خاطر این پسر ریقو فرار کرد/ اسارت در دخمه شیطان

از وقتی یادم می‌آید پدر م، مادرم را به بهانه‌های مختلف کتک می‌زد، هنوز که هنوز است بددهنی‌های او در گوشم نعره می‌کشد.

رویا دختر 16 ساله کرجی به خاطر این پسر ریقو فرار کرد/ اسارت در دخمه شیطان
بیشتر بخوانید:

به گزارش منیبان؛ هیچ وقت محبت مادری و دست پرمهر پدرم را بر سرم حس نکردم و زندگی کودکانه‌ای نداشتم حتی نشد طعم دلچسب خنده و شادی را تجربه کنم؛ دنیا در خانه ما سیاه بود برای همین تصمیم گرفتم فرار کنم تا شاید به آرامش برسم اما نمی‌دانستم درپس این فرار چه سرنوشت تلخی در انتظارم است.

این بخشی از جملات دختر ۱۶ساله‌ای است که درجریان فرار از خانه با پسری که فکر می‌کرد او را به همه آرزوهایش خواهد رساند، پی می‌برد این دوستی فقط یک رؤیا بود، رؤیایی که خیلی زود تبدیل به یک کابوس زجرآور شد.دختری ۱۶ساله با حالتی پریشان و پر از ترس وارد اتاق مشاوره شد.

می‌گفت در خانواده‌ای پرجمعیت متولد و بزرگ شده و رابطه گرم و صمیمانه‌ای بین اعضای خانواده‌اش برقرار نبوده است و درگیری لفظی، تحقیر، توهین، تهمت و تهدید جزو لاینفک زندگی‌شان بود.

او می‌گوید: در کودکی و نوجوانی بارها شاهد درگیری فیزیکی و کتک‌کاری بین اعضای خانواده بویژه پدر و مادرم بودم. پدرم عصبی و فوق‌العاده بددهن بود. او مادرم را خیلی کتک می‌زد و به بهانه‌های مختلف ما را از خانه بیرون می‌انداخت و ما حق دفاع از خود را نداشتیم.

پدرم خیلی مرد رفیق‌بازی بود، مدام دوستانش را به خانه می‌آورد و رفتارهای بسیار زشتی داشت. دلایل زیادی باعث شده بود با پدر و مادرم احساس راحتی و نزدیکی نمی‌کردم به‌طوری که نمی‌تواستم احساسات و عقایدم را با آنان در میان بگذارم. با توجه به تیپ و شخصیتی که دارم هیچ وقت نتوانستم مقابل خواسته‌های نامعقول دوستانم مقاومت کنم به خاطر همین درگیر مسائل عاطفی شدم و برای رهایی از مشکلات خانواده و رفتارهای بد پدرم با دوست پسرم از خانه فرار کردم.

فرار کردم تا به آرامش برسم اما انگار تمام چیزهایی که در ذهن خود پرورانده بودم تنها یک رؤیا بود. فرزاد با من قرار ازدواج گذاشته بود؛ او برایم از لباس عروسی و خانه‌ای که می‌خواست اجاره کند، صحبت می‌کرد اما همه این وعده‌های توخالی برای فریب من بود.

وقتی از خانه فرار کردم دیگر از داد و بیدادهای پدر و مادرم خبری نبود اما بعد از اینکه وارد دخمه فرزاد شدم ترس همه وجودم را پر کرد. او و دوستانش گرفتار اعتیاد بودند؛ تازه آنجا فهمیدم که در چه باتلاقی گرفتار شده‌ام ولی دیگر دیر شده بود. پدرم بددهن بود، داد و بیداد می‌کرد اما معتاد نبود و چیزی به نام هرزگی نداشت. تازه در آن لحظه حس از دست دادن خانواده به سراغم آمد.

به مدت چند ماه زندگی اسفناکی را در آن دخمه تجربه کردم و در این مدت چند مرتبه به سرم زد که به مواد مخدر پناه ببرم اما نمی‌دانم چرا نشد، شاید همان لقمه‌های حلال پدرم که کارگر بود، نگذاشت. با هر رنجی بود از آن دخمه شیطانی فرار کردم و حالا پناه آورده‌ام به شما تا نجاتم بدهید.

ت ت
کدخبر: 155192 تاریخ انتشار
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    در رسانه های دیگر بخوانید
    ارسال نظر

    نظرسنجی

    کدام تیم قهرمان این فصل لیگ برتر می شود؟

    پربیننده‌ترین
    اخبار روز سایر رسانه ها
      دیگر رسانه ها
      • کیهان ضمن توضیح یاد شده از جناب آقای محسن پیرهادی، عضو محترم هیئت‌ رئیسه مجلس شورای اسلامی، پوزش می‌خواهد و با وجود…